ترجمه ی زندگی | ||
به نام خدای رحمن و رحیم سلام --------- کمی پیش همینطوری که داشتم دستامو توی روشویی میشستم، سرم بالا بود و توی آیینه خیره شده بودم به چهرهای که یهو حس کردم چقدر آشناست و چقدر غریب... شاید دیگه فقط چشماش و نگاهش برام آشنا بود.. بازم جای شکرش باقیه.. یه لحظه حس کردم کاش میشد مثل توی فیلما، همینطوری که بازیگر فیلم توی آینه نگاه میکنه، یهو چند سال بگذره و چهرهی توی آینه چندسالی (نه هم خیلی زیاد..) پیرتر بشه... آهی بکشه.. شایدم لبخندی از روی رضایت.. بعد شیر آب رو ببنده و... بازیگر سریال پرتکرار زندگی حالا داره قدم میزنه.. اما دیگه خودشم نمیدونه در زمان حال سیر میکنه یا آینده... موسیقی متن فیلم هم داره پخش میشه.. گوش کن... دل به غم سپردهام در عبور سالها چون حکایتی مگو رفتهام ز یادها نه صدایی، نه سکوتی، نه درنگی، نه نگاهی نیشها و نوشها چشیدهام هرچه داغ را به دل سپردهام هرچه درد را به جان خریدهام هرچه داغ را به دل سپردهام هرچه درد را به جان خریدهام نه صدایی نه سکوتی نه درنگی نه نگاهی... دانلود... ---------- پ.ن. پست مرتبط:
اینروزا یا من خیلی زودرنج و دلنازک شدم یا.. تازگیا واشر چشمام خراب شده! . . . [ دوشنبه 91/11/23 ] [ 10:40 عصر ] [ گویای خاموش ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |